ماه تیسا کوچولوماه تیسا کوچولو، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ماه تیسا کوچولو

بازی با رنگ انگشتی

امروز قرار بود مامان و ماه تیسا کوچولو به استخر برن که مامان احساس کرد که ماهی کوچولو امادگی سرما خوردگی داره به خاطر اینکه بهش قول داده بود گفت بیا برو حمام با رنگ انگشتی بازی کن  نزدیک به نیم ساعت بود که خانم مشغول بازی کردن بود این هم ماهی کوچولو در حال بازی کردن با رنگ انگشتی ...
26 خرداد 1392

کلاس نقاشی

ماهی کوچولو می دونم که این دفعه خیلی دیر شد  ولی منم امتحان داشتم و بالاخره دیروز امتحانم تموم شد.خواهر کوچولوی من یه دو هفته ای هست که با دوستش یکتا یک روز در میان به کلاس نقاشی میره وکلی علاقه به کشیدن نقاشی نشون میده و مدام وسیله هایش رو میاره و نقاشی میکنه. این هم نقاشی های ماه تیسا این هم کادوی مربی نقاشی ماه تیسا(پلنگ صورتی) ...
26 خرداد 1392

رفتن ماه تیسا کوچولو به بوستان گفتگو

یه چند روزی بود که می خواستیم به دریاچه ی چیتگر بریم بالاخره روز سه شنبه بود که موفق شدیم این کار رو انجام بدیم و با دوست های بابایی به آنجا رفتیم اما اینقدر شلوغ بود که فقط از دور دریاچه رو نگاه کردیم بعد بابایی گفت حالا که تا اینجا اومدیم بهتر هست که به بوستان گفتگو بریم ماهم موافقت کردیم آخه بابایی خیلی اونجا رو دوست داره به خاطر همین به انجا رفتیم و ماه تیسا خانم هم توی پارک برای خودش دوست پیدا کرد و با دوستش یکتا کلی بازی کرد بالاخره با یک کم ناراحتی ماه تیسا رو به خونه آوردیم.   ...
18 خرداد 1392

مریضی ماه تیسا

امروز به مناسبت اولین پنجشنبه ی ماه رجب مامان بزرگ تصمیم گرفت برای بابا احمد خیرات کند به خانه ی خاله ی مامانی رفتیم تا با کمک خاله نذری را بپزیم که عصر دیدیم ماهی کوچولو تب کرده و خواستیم ماه تیسا رو به دکتر ببریم ولی از آنجایی که ماهی کوچولو از دکتر می ترسه و به هیچ عنوان زیر بار نرفت ومامانم کلی ناراحت بود که بابام هم امشب پیشمون نیست  مجبور شدیم به تجویز خاله راحیل چهار گل و گل بنفشه  رو به ماه تیسا بدیم تا تبش پایین بیاد. امیدوارم هرچه زود تر خواهر کوچولوی من هم خوب بشه اینم ماه تیسا کوچولو که تو تب داره می سوزه ...
27 ارديبهشت 1392

شب ارزو ها

آرزو می کنم که آدم ها ترک کنند عادت ظلم را آرزو می کنم فاصله ها بمیرند آرزو میکنم حکایت نهایی دست ها تمام شود آرزو می کنم آفتاب وصال طلوع کند آرزو می کنم خدا به دادمان برسد وآن یار سفر کرده از فراسوی جاده های انتظار برسد. ودر اخر ارزو می کنم تمام فرشته های کوچولو در پناه ایزد منان سلامت باشند.   ...
27 ارديبهشت 1392

سورپرایز

یه چند وقت پیش بود که خاله ی مامان الهام از ماه تیسا و سارینا کوچولو عکس می خواست مامان من هم از همه جا بی خبر به خاله گفت باشه خاله عکس می گیرم بهت میدم تا این که خاله زنگ زد وبه مامانی گفت من امروز می خوام وعجله دارم نگو می خواسته عکس ماهی کوچولو مارو توی مجله ی روز های زندگی بندازه. اینم عکس ماه تیسا کوچولو توی مجله این هم ماه تیسا و دوستش یکتا     ...
27 ارديبهشت 1392

رفتن ماه تیسا به اتلیه

چند وقتی بود مامانم دوست داشت من و ماهی را به اتلیه ببره ولی ماه تیسا قبول نمی کرد و می گفت نمیام کلی  با خانمی صحبت کردیم وبالاخره راضی اش کردیم. هفته ی پیش بود که رفتیم اتلیه ویک سری عکس های خوشگل انداختیم اتفاقا خانومه که از ماه تیسا عکس می انداخت از ماه تیسا خوشش اومده بود و می گفت افرین چه دختر نازی دیگه نیاز نداره که بهش ژست گرفتن یاد بدیم این لباس قشنگی که ماه تیسا خانم تنشون کرده هنر دست مامان مامانی است. دست شما درد نکنه. اینم ماه تیسا کوچولو با داداشش ...
24 ارديبهشت 1392

رفتن ماه تیسا کوچولو به لویزان

روز پنجشنبه بود که بابایی برای بردن داداش ماه تیسا خانم به امتحان زود امدو پس از اتمام امتحان ماهتیسا خانم به بابا گفت که بابا امشب ما رو به پارک می بری بابا هم گفت باشه و ما با دوستان خود به پارک جنگلی لویزان رفتیم که در انجا ماه تیسا  دوستی رو برای خودش پیدا کردو تا زمانی که خواستیم بیایم ماه تیسا داشت با دوستش بازی می کرد و بعد هم ماهی کوچولو با کلی ناراحتی که چرا به خانه می رویم به خانه برگشت فکر کنم خیلی به ماه تیسا خوش گذشته باشد. ...
22 ارديبهشت 1392