ماه تیسا کوچولوماه تیسا کوچولو، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ماه تیسا کوچولو

کلاس قرآن

چند وقتی بود که ماه تیسا و دوستش یکتا می خواستند به کلاس قرآن برن و چند روز پیش مامانی ماه تیسا رو توی کلاس قران ثبت نام کرد الان هم خانمی سوره ی ناس رو با لهجه ی عربی حفظ کرده و داره سعی میکنه سوره ی فلق رو یاد بگیره ...
30 مرداد 1392

سفر به بروجرد

چهارشنبه شب بود که ما با دوست های بابایی به بروجرد رفتیم و چند روزی در آنجا بودیم. ماهی کوچولو هم با دوستش یکتا کلی بازی کرد از شنا توی استخر گرفته تا خاله بازی و...که خیلی هم به خانمی خوش گذشت و روز جمعه شب بود که به تهران اومدیم ودر راه برگشتن به قم رفته و زیارت کردیم و ساعت چهار صبح به تهران اومدیم. ...
22 تير 1392

بازی با رنگ انگشتی

امروز قرار بود مامان و ماه تیسا کوچولو به استخر برن که مامان احساس کرد که ماهی کوچولو امادگی سرما خوردگی داره به خاطر اینکه بهش قول داده بود گفت بیا برو حمام با رنگ انگشتی بازی کن  نزدیک به نیم ساعت بود که خانم مشغول بازی کردن بود این هم ماهی کوچولو در حال بازی کردن با رنگ انگشتی ...
26 خرداد 1392

کلاس نقاشی

ماهی کوچولو می دونم که این دفعه خیلی دیر شد  ولی منم امتحان داشتم و بالاخره دیروز امتحانم تموم شد.خواهر کوچولوی من یه دو هفته ای هست که با دوستش یکتا یک روز در میان به کلاس نقاشی میره وکلی علاقه به کشیدن نقاشی نشون میده و مدام وسیله هایش رو میاره و نقاشی میکنه. این هم نقاشی های ماه تیسا این هم کادوی مربی نقاشی ماه تیسا(پلنگ صورتی) ...
26 خرداد 1392

رفتن ماه تیسا کوچولو به بوستان گفتگو

یه چند روزی بود که می خواستیم به دریاچه ی چیتگر بریم بالاخره روز سه شنبه بود که موفق شدیم این کار رو انجام بدیم و با دوست های بابایی به آنجا رفتیم اما اینقدر شلوغ بود که فقط از دور دریاچه رو نگاه کردیم بعد بابایی گفت حالا که تا اینجا اومدیم بهتر هست که به بوستان گفتگو بریم ماهم موافقت کردیم آخه بابایی خیلی اونجا رو دوست داره به خاطر همین به انجا رفتیم و ماه تیسا خانم هم توی پارک برای خودش دوست پیدا کرد و با دوستش یکتا کلی بازی کرد بالاخره با یک کم ناراحتی ماه تیسا رو به خونه آوردیم.   ...
18 خرداد 1392

مریضی ماه تیسا

امروز به مناسبت اولین پنجشنبه ی ماه رجب مامان بزرگ تصمیم گرفت برای بابا احمد خیرات کند به خانه ی خاله ی مامانی رفتیم تا با کمک خاله نذری را بپزیم که عصر دیدیم ماهی کوچولو تب کرده و خواستیم ماه تیسا رو به دکتر ببریم ولی از آنجایی که ماهی کوچولو از دکتر می ترسه و به هیچ عنوان زیر بار نرفت ومامانم کلی ناراحت بود که بابام هم امشب پیشمون نیست  مجبور شدیم به تجویز خاله راحیل چهار گل و گل بنفشه  رو به ماه تیسا بدیم تا تبش پایین بیاد. امیدوارم هرچه زود تر خواهر کوچولوی من هم خوب بشه اینم ماه تیسا کوچولو که تو تب داره می سوزه ...
27 ارديبهشت 1392

شب ارزو ها

آرزو می کنم که آدم ها ترک کنند عادت ظلم را آرزو می کنم فاصله ها بمیرند آرزو میکنم حکایت نهایی دست ها تمام شود آرزو می کنم آفتاب وصال طلوع کند آرزو می کنم خدا به دادمان برسد وآن یار سفر کرده از فراسوی جاده های انتظار برسد. ودر اخر ارزو می کنم تمام فرشته های کوچولو در پناه ایزد منان سلامت باشند.   ...
27 ارديبهشت 1392